تو ...
تو که چشمات آبی چطوری سبزی جنگلا رو می بینی؟
تو که چشمات سبزه آبی پهن دریا رو چه رنگی می بینی؟
تو که چشمات رنگ روزای بارونی! تو دنیا رو چه جوری می بینی؟ آفتابی؟
توکه چشمات رنگ خورشید چرا همه جا رو تاریک می بینی
چرا آدما روسیاه می بینی
تو که چشمات قهوهای حتماً دنیا رو یه عالمه درخت می بینی هان؟ اگه یه کمی سرتو بالا بگیری حتماً برگای سبز درختا رو می بینی
من که چشمام مشکی !!!
من دریا رو مثل چشمای تو آبی می بینم
جنگلا رو مثل چشمای تو سبز
من روزای بارونی رو مثل چشمای تو می بینم اما پر از عشق با یه نسیم خنک که از پیرهن نازکم بگذره و به تنم برسه
چشمام مشکی اما خورشید و زرد می بینم زرد و بزرگ و دنیا رو از نگاه خورشیدی تو پر از زندگی همونطوری که نگام می کردی و دنیا رو تو چشام می ریختی
با قهوه ای چشمای تو جاده ها رو می بینم و درختای کنار جاده رو اگه یه خورده سرمو بالا بگیرم می دونم که سبزی درختا رو می بینم اگه باز یه خورده سرمو بالاتر بگیرم آبی آسمون رو هم حتماً می بینم باز اگه سرمو روبروی آسمون بگیرم خورشید گرم و نگاه گرم ترِِِِتو رو می بینم باز اگه روبرو رو ببینم می تونم آبی دریا رو ببینم
برای همهی آدمای زندگیم که یا تو کوچه دلم موندن یا ازش گذشتن اونا که موندن قدمشون روی چشم و اونا که رفتن یه کاسه آب پشت سرشون می ریزم تا همیشه شاد باشن حتا اگه هیچوقت برنگشتن