نوروز، تخستين روز سال
 ماهی قرمز

تقسيم و تنظيم زمان از نيازهاي بنيادي فرهنگ و تمدن انساني است. تقويم هاي همه ملت هاي جهان برپايه اين نياز پديد آمدند و عناصر تكرار شونده در طبيعت مبناي سنجش و شمارش زمان قرار گرفتند: و زمان هاي مقدس نقطه هاي آغاز و تكرار شدند تا زندگي و جامعه انساني به نظم كشيده شود.

در ايران و سرزمين هاي گسترده اي از مرزهاي چين تا آسياي غربي كه حوزه ايران بزرگ فرهنگي است و براي بيش از نيم ميليارد از مردم جهان، اين زمان مقدس آغازين، نوروز است. كه با نوزايي طبيعت نيز همزماني دارد. گفتني است در همه مناطقي از جهان كه سبب شرايط طبيعي و اقليمي فصل هاي سال جلوه ها و مشخصه هاي آشكار و متمايزي دارند، تغيير فصل و به ويژه آغاز بهار و بيداري طبيعت آدب و رسم هايي به همراه دارد، و اين از جهاني هاي فرهنگ انساني است. اما انطباق نظام سنجش  زمان با اين خصلت جهاني، يعني انطباق جشن بهار با تقويم ملي و رسمي ، ويژگي بارز جشن آغاز سال در كشورهاي حوزه نوروز است. اين خصوصيت برجسته و نمايان نوروز، آن را از همه جشن هاي نو سال متمايز مي كند و موجب مي شود كه مردم نوروز را نه در تالارهاي دربسته، كه در آغوش طبيعت جشن بگيرند و سرآغاز سال را با تجديد خاطره اي از پيوند ديرينه انسان و طبيعت همراه كنند.

نوروز داراي خاستگاه سرزميني است. جشن و آييني است برخاسته از مجموعه شرايط طبيعي و بن مايه هاي اعتقادي مردمان فلات ايران كه در پهنه جغرافيايي فرهنگي ايران، بي وابستگي به هيچ قوم و مذهب و گروه خاص در جان فرهنگ مردم نشسته است. وجه مشترك همه گروه هاي قومي و اعتقادي است. همه اقوامي كه به اين سرزمين آمدند و همه جريان هاي اعتقادي كه در اينجا رواج پيدا كردند، آن را پذيرفته اند، از آن مايه گرفته اند و بر آن اثر گذاشته اند.

چنان چون جويبارهايي كه در مسير رودخانه به آن وارد مي شوند و رود خانه همچنان در هويت خود جاري است. نوروز هم در جريان و استمرار بدون انقطاعش در پيچ و خم ها و فراز و نشيب هاي تاريخ، و در گستره وسيع آن يك واقعيت و هويت ثابت و مستمر فرهنگي است.

پيشينه و ريشه هاي نوروز

در مورد پيشينه نوروز و ريشه هاي آن در سنت فرهنگي منطقه نخستين خبرها را از « سومر» داريم. جشن هاي آغاز سال سومريان با اسطوره ازدواج مقدس ايزد بانوي سرزمين با خداي مظهر رويش گياهي، مربوط مي شود. كهبه احتمال زياد بايد سومريان آن را از داخل فلات ايران با خود برده باشند.

از اسطوره هاي سومري كه پس از خوانده شدن لوح هاي يافته شده در محوطه هاي باستاني سومر رازشان گشوده شده است نيز چنين بر مي آيد كه كوهستان هاي غربي و شمال غربي سومر، يعني كوه هاي زاگرس در حوزه لرستان، براي آنان جايگاهي مقدس بوده است. همچنين است در مورد ايلاميان .

تحليل نقش و نگاره هاي روي اشياء و آثار يافته شده، و اطلاعات به دست آمده در محوطه هاي باستاني داخل فلات ايران نيز از حوزه گسترده فرهنگ دوره اسلامي تا مناطق مركزي و تا حدود سرزمين هاي شرقي ايراني و روابط گسترده اين مناطق با ايلام حكايت دارد.

ساموئل هنري هوك در كتاب اساطير خاورميانه آورده است:

« به نظر مي رسد سومري ها از مناطق كوهستاني شمال بين النهرين به منطقه دلتا كوچ كرده باشند.

اساطير سومري نشان مي دهد كه شرايط اقليمي محل سكونت اوليه ايشان، با شرايط موطن جديدشان بسيار تفاوت داشته است. »

ونيز مي آورد:

« تموز و ايشتر ( صورت هاي بابلي دو موزي و ايناناي سومري ) بارها زير پيكره صنوبر نر و ماده تصوير مي شوند . مي دانيم در دلتاي دجله –فرات، درخت صنوبر وجود ندارد، و اين درخت بومي ناحيه هاي كوهستاني است. اين نواحي خاستگاه اصلي سومرها بوده است. به علاوه به اين واقعيت بايد توجه داشت كه زيگورات هاي عظيم، مشخصه معماري معبدهاي سومري است و عقيده بر اين است كه رو به همان جهت خاستگاه اصلي ساخته شده اند:

ساموئل كريمر نيز در كتاب « الواح سومري » مي نويسد:

« به نظر سومريان، خدايان بر فراز كوهستان زمين و آسمان، آنجا كه خورشيد مي دمد، اقامت داشتند.

منابع ياد شده و ماخذ ديگر نيز مطالبي از اين گونه را بر اساس اسناد و مدارك مطرح كرده اند كه رعايت اختصار از آنها در مي گذريم.

علاوه بر نتايج مطالعات تطبيقي اسطوره ها، مطالعات مردم شناسي معاصر درباره آيين ها و مراسم نيز نشان مي دهد كه صورت نمايشي اسطوره كهن مرگ و باز زنده شدن خداي گياهي در مناطق گوناگون ايران استمرار يافته است. از جمله، رسم هاي مير نوروزي، كوسه گردي، پير بابو ( گيلان ) و مانند اينها. در صورتي كه از اين گونه رسم ها، در سرزمين هاي آن سوي ميان رودان ( بين النهرين ) نشانه اي در دست نيست.

از حدود چهار هزار سال پيش، مهاجرت آرياييان از سمت شمال فلات ايران، از سرزمين هاي سردسيري كه « نه ماه زمستان و سه ماه تابستان بود» آغاز مي شود، و با ساكنان داخل فلات ايران به بده و بستان فرهنگي مي پردازند. كهن ترين سندي كه از اين مهاجرت تاريخي در دست داريم، كتاب اوستا است. اهورامزدا خطاب به جم ( جمشيد ) مي گويد:

« اي جم هورچهر، پسر يونگهان»

اين زمين پر شده و بر هم آمد از رمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سرخ، و رمه ها و ستوران و مردمان بر اين زمين جاي نيابند.

آنگاه جم به روشني به سوي نيمروز به راه خورشيد فراز رفت و چنين گفت:

اي سپندارمذ( = زمين ) به مهرباني فرازرو، و بيش فراخ شو، كه رمه ها و ستوران و مردمان مرا برتابي.

پس جم اين زمين را يك سوم از آنچه پيشتر بود فراخي بخشيد...» ( ونديداد – داستان جم )

اين نقل اسطوره اي كه براي ما حكم يك سند تاريخي را دارد، حكايت مهاجرت اقوام آرايايي به داخل فلات ايران است. و از متن چنين بر مي آيد كه جنگ و درگيري هم در كار نيست، كاركاري خدايي است كه به خواست اهورامزدا و با نيايش خورشيد، به فرمان جم انجام مي گيرد.

جم بعدها در تاريخ افسانه اي وحماسي ايران، به جمشيد پادشاه پيشدادي و بنيانگزار نوروز تبديل مي شود. اما در اوستا هيچ نام ونشاني از نوروز نيست. بنابر اين آرياييان مهاجر، در سرزمين جديد، كه از زيان آنها « ايران » نام گرفت، با نوروز آشنا شدند.

پس از استقرار آرياييان، در سوي شمال شرقي ايران و حوزه خراسان بزرگ، اسطوره مرگ و رستاخيز خداي گياهي، با سيمايي اسطوره اي، حماسي، در داستان سياوش رخ مي نمايد، و آن هم با نوروز پيوند پيدا مي كند.

« آتش پرستان بخارا هر سال به محلي مي روند كه احتمالا" سياوش درآنجا كشته شده است. در آنجا زاري مي كنند و قرباني مي كنند » ( تاريخ بخارا- نرشخي )

« و هر سالي هر مردي آنجا يكي خروس برد و بكشد، پيش از بر آمدن آفتاب نوروز»

ششمين روز نوروز، بنابر نقل كتاب پهلوي « ماه فروردين روز خرداد» برابر است با روز كين خواهي سياوش و مردم خوارزم روز ششم نخستين ماه سال را ابتداي سال قرار مي دادند و تاريخ خود را با « تورد» سياوش آغاز مي كردند.

دكتر بهار بخش نخست داستان سياوش را به اين دليل كه در آن نشاني از اساطير ودايي وجود ندارد، متعلق به دوره تمدن ايراني ماوراءالنهر مي داند و آن را با اعتقادات، اساطير و آيين هاي سومري، سامي، مديترانه اي مربوط مي داند. اما با توجه به تحقيقات ديگر ايشان، و با توجه به اسناد و مدارك ياد شده از ديگران كه بن آيين هاي سومري را در فلات ايران دانسته اند، به نظر مي رسد كه بخش نخست داستان سياوش و رسم هاي آغاز سال سومري ها نه اقتباس از يكديگر بلكه برخاسته از يك اصل مشترك باشند.

از ديگر حوزه هاي فرهنگي داخل فلات ايران، كه به اصطلاح به دوره پيش از تاريخ مربوط مي شوند، در اين زمينه اطلاع در خور توجهي  در دست نيست، اما از دوره هاي پس از خاموشي اين فرهنگ ها ، از هخامنشيان خبر نوروز را داريم. ايجاد مجموعه بزرگ آييني تخت جمشيد حكايت از اهميت نوروز و گسترش رواج آن در اين دوره دارد.

از دوره هاي بعدي تاريخ ايران نيز تا زمان معاصر در هر دوره اسناد و مدارك متعدد دال بررواج نوروز وجود دارد، مجموعه اين اسناد و مدارك بيانگر استمرار و پيوستگي رواج نوروز در دوره هاي مختلف تاريخي است.

ارزش برجسته و شاخص نوروز

نوروز ارزش ها يا كاركردهاي شاخص و برجسته متعددي دارد، كه متشكل مي توان يكي از آنها را بارزتر از ديگر ها به شمار آورد. با وجود اين، يكي از عمده ترين نقش هاي نوروز ايجاد وحدت و تقويت همبستگي ها و يگانگي ها است. اين ارزش ناشي از دو ويژگي عمده نوروز است.

يكي استمرار بدون انقطاع نوروز، طي چند هزار سال تاريخ آن ، كه به اختصار توضيح داده شد . و در نتيجه اين استمرار نوروز گسترده ترين و كهن ترين جشن و آيين مشترك همه سرزمين هايي شد كه امروزه كشورهاي ايران ، افغانستان، پاكستام، بخشي از هندوستان، كشورهاي آسياي ميانه و قفقاز، مناطق كردنشين تركيه، عراق و سوريه را در بر مي گيرد و همچنين است در مورد مردمان بسيار ديگري، در ساير نقاط جهان كه ريشه و پيشينه مشتركي با حوزه جغرافيايي نوروز دارند.

استمرار ناگسسته و چند هزار ساله نوروز در پهنه وسيع سرزمين هاي ياد شده تعلق همگاني مردمان اين مناطق را به نوروز سبب گرديده و آن را به نقطه اشتراك گروههاي قومي و اعتقادي گوناگون تبديل است. امروزه اين نقطه اشتراك در محدوده كشور ايران، يك عامل مهم تحكيم وحدت ملي و در گستره سرزمين هاي حوزه نوروز، عامل همبستگي منطقه اي است.

ويژگي دوم كه ارزش وفاقي نوروز را موجب مي شود، خصلت وحدت آفريني يك يك رسم هاي آن است.

خصلت و كاركرد وحدت آفريني رسم هاي نوروزي

يكي از كاركردهاي عمده آيين ها، ايجاد وفاق و همبستگي در سطوح مختلف از خانواده تا روستا و محله و شهر و كشور تا حوزه هاي فرهنگي و جغرافيايي فراتر از آن است. نوروز از جمله آيين هايي است كه در اجزا و در كليت خود داراي كاركرد نيرومند وفاقي است و اين خصلت را در همه سطوح ياد شده دارا است.

باورها و رفتارهاي آييني در سنت هاي نوروزي معمول در گوشه و كنار سرزمين هاي پهناور حوزه نوروز، همه سرشار از عناصري است كه مهر آفرين و آشتي سازند، و نوروز در كليت خود، پرچم بلند و همبستگي است كه در سراغاز هر سال و هر بهار، بر بلنداي روابط ديرين سال مردمان اين سرزمين هاي برافراشته مي شود.

ببينيم خصلت وفاقي و وحدت آفريني را با چه مشخصه هايي در رسم هاي نوروزي جستجو كنيم؟ پاسخ را در نگاه به خود نوروز و توصيف رسم هاي آن مي جوييم.

از زبان شاه عباس صفوي نقل كرده اند كه گفته بود در سال فقط يك شب با خيال راحت « پلو» مي خورم و آن شب نوروز است كه مي دانم همه مردم كشور همين غذا را مي خورند. صرف نظر از درستي يا نادرستي اين نقل آنچه مهم است اين كه پادشاه مقتدري مثل شاه عباس براي اين كه خود را به مردم نزديك كند، به اين خصوصيت نوروز تكيه مي كند، و حاكي از اين واقعيت است كه در شب نوروز در همه خانه ها در حد توان اجاق ها هم مثل چراغ ها روشن است و دل ها هم با گرد آمدن افراد خانواده، ازگرماي محبت و با هم بودن، شاد.

خانواده، نخستين هسته اجتماعي است كه در شمول كاركرد وفاقي نوروز قرار مي گيرد. در نوروز همه مردم هر جا باشند به خانه و كاشانه خويش باز مي گردند تا در ساعت تحويل سال و صبح نوروز در جمع خانواده و كنار سفره عيدي باشند. اين حضور جمعي خانواده در پي فعاليت يك ماه استقبال از نوروز و تميز كردن وآماده ساختن خانه و تدارك لوازم عيد است، و همراه با آدابي است كه همه ملزم به رعايت آن هستند. رعايت اين آداب نقشي پويا در انسجام خانواده دارد. براي حضور در كنار سفره عيدي و لحظه تحويل سال كه هر دو از بار تقدس برخورداند، بايد پاكيزه بود، بايد شست و شو كرد و آراسته، به ادب و به آيين بايد بر كنار سفره عيد نشست. آيينه و آب ، چراغ روشن ، كتاب و شمايل مقدس و سبزه نورسته و سكوت در انتظار آغاز سال، فضاي راز آميز و روحاني ايجاد مي كند، كه براي هميشه در خاطره كودكان تصويري ماندگار و آميخته باشادي و محبت است، و بزرگترها را به فراموش كردن دل آزردگي ها مي خواند. سپس كلام مبارك باد وشيريني سفره عيد، همه را شيرين كام مي كند و راهي ديد و بازديدهاي نوروزي.

نقش وفاقي تحويل سال، در نقاطي كه مكان زيارتگاهي و مقدسي داشته باشند، از محدوده فضاي خانواده فراتر مي رود. مردم در مكان مقدس گرد مي آيند و نوروز را با هم آغاز مي كنند. چنانكه تدر بارگاه امام رضا( ع ) در مشهد، حرم حضرت معصومه( س ) در قم، و شاه چراغ ( ع ) در شيراز و سحن و سراي امامزادگان و قدمگاه ها  در شهر و روستاهاي ديگر و در كنار علم مقدس كه از نوروز تا چهل روز با نام شاه مردان بر مزار پاك در افغانستان برافراشته مي شود.

همچنين است در ساير رسم ها ومراسم نوروزي در نقاط گوناگون

وقتي در خانه خانواده سوكوار، خويشاوندان و همسايگان سفره نوروزي مي گسترند، شمع و چراغ مي افروزند، حتا بر دست هاي سوكواران مي گذارند و مباركباد مي گويند: اشك هاي اندوه و شوق درهم مي شوند و شادي و يگانگي زيبا و دلنشيني جايگزين اندوه تنهايي آنها مي شود. وقتي آنها را با خود همراه مي كنند تا با يكديگر به عيد مباركي اهل محله و آبادي بروند، به راستي غم و اندوه، با همه معناي آن جايش را به كيفيتي مي دهد كه آنان خود را جزيي از جمع و فارغ از غم و اندوه نوروز بي عزيز از دست رفته احساس مي كنندو تنهايي و غم آنها در شادي جمع، جمعي كه دراندوه آنها نيز اندوهگين و همراه بوده اند، گم مي شود.

                                                                                                                        ( تالش )

وقتي دختر پا به بخت براي « گلاب زني» همراه با دختران هم سن و سال خود صبح نوروز به عيدي پدر و مادر نامزدش مي رود، بر اهل خانه گلاب مي پاشد، عيد مباركي مي گويد و عيدانه مي گيرد، بذر صميميت ويگانگي در دل ها مي افشاند و شالوده خانواده آينده اش را استحكام مي بخشد.

                                                                                                                        ( گيلان )

وقتي جوانان روستا همگروه براي گردآوردن بوته ها به تپه هاي اطراف ده مي روند تا تدارك افروختن آتش شب نوروز را ببينند، همكاري و همياري را تجربه و تمرين مي كنند.

                                                                                                            ( كرمانشاه.گوران )    

وقتي كودكان تخم مرغ هاي رنگين عيدانه خود را با هم يكي مي كنند و دوباره آن را ميان خود تقسيم مي كنند، رها كردن « من » خود را در « ما » جمع تمرين و تجربه مي كنند.

                                                                                                                        ( قروه)

وقتي در چهارشنبه سوري همه با هم در كوچه و ميدان ده آتش مي افروزند.

                                                                                                            ( همه جاي ايران )

وقتي در چهارشنبه سوري و شب نوروز آب و شربت چهل ياسين درست مي كنند و همه اهل محله از آن شربت مي نوشند و به خانه مي برند، گويي همه مردم از جام وحدت مي نوشند.

                                                                                    ( مناطق آذربايجان.كاشان و ديگر نقاط )   

وقتي در روز سيزده همه غذاهاي خود را يكجا بر سر يك سفره مي گذارند وهمسفره مي شوند.

                                                                                                            ( همه جاي ايران )

وقتي كودك، جوان پير، زن و مرد فارغ از سن سال با هم در بازي هاي نوروزي همبازي

                                                                                                            ( همه جاي ايران )

و در موارد بسيار ازاين گونه پيوندهاي يگانگي و همبستگي و هماهنگي و هم رايي را به نمايش مي گذارند.

وقتي اهل محله و آبادي، در همه جاي ايران، همگروه و خانه به خانه به عيد ديدني مي روند و كدورت ها را به ميانجي ريش سفيدان به آشتي بدل مي كندد.، گل هاي شادي، محبت و همدلي مي شكوفد و همه خود را جزوي از يك خانواده بزرگ احساس مي كنند.

آنچه آمد، مشتي از خروار بود و در حد گنجايش اين نوشتار، توصيف و توضيح همه نمونه اي اين رسم مجالي بيشتر را مي طلبد.

جان كلام اين اشتراك در مباني اعتقادي و به تبع آن آيين ها و رسم هايي كه بر بنياد اين مباني پديد مي آيند محكم ترين پوندها را ميان گروه هاي انساني ايجاد مي كنند. اين مشتركات هر چه كهن تر و ريشه دارتر باشد و به ويژه اگر از پيوستگي تاريخي برخوردار باشند در وفاق و همبستگي ميان گروه هاي انساني نقشمندتر خواهند بود.

نوروز با توجه به تعلق مشترك به همه گروه هاي قومي و اعتقادي و عدم وابستگي به هيچ گروه خاصي و با داشتن همه اين ويژگي و با توجه به ماهيت وحدت آفرين اجزاء آن در شمار مهم ترين عوامل نزديكي و پيوند مردمان سراسر پهنه ايران فرهنگي است. نقشي كه هنوز در نظام روابط سنتي زنده و پويا است. كنش متقابل همه ويژگي ها و عناصر ياد شده راز ماندگاري و رمز گسترش نوروز است.

نقش نوروز در تقويت هويت فرهنگي

بنابر آنچه كه آورده شده، نوروز در رابطه با هويت فرهنگي چشم انداز وسيع تري از هويت هاي قومي، مذهبي ، زباني و غيره را در مي گيرد: ضمن اين كه بر همه اين عناصر تشكيل دهنده هويت فرهنگي نيز شمول دارد.

نوروز به اين لحاظ با همه جشن ها و عيدهاي آغاز سال تفاوت بنيادي دارد . جشن هاي ديگر، اگر چه هر كدام پوشش گسترده در سطح كشورهاي مختلف دارند، اما محور اصلي آنها يكي از عناصر زير مجموعه فرهنگ است. از اين نظر نوروز جشن جهاني منحصر به فرد است و همين ويژگي ساز عوامل موثر در استمرار و گسترش نوروز در طي تاريخ بوده است.

پويايي نوروز به عنوان يك سنت فرهنگي زنده

جانمايه بيشترين رسم هاي نوروزي كه قبل از تحويل سال ( روز اول فروردين ) انجام مي شود، نو ساختن، نوپوشيدن، و پاكيزه گرداني خانه ها است . براي نظافت خانه، اصطلاح خانه تكاني به كار برده مي شود كه مفهومي سنجيده دارد، در واقع خانه تكاني نوروز چيزي فراتر از نظافت معمولي و حتي نظافت كامل خانه است. زنان معتقد به سنت هاي نوروز هر چه را كه در خانه دارند و همه گوشه و كنار خانه را بايد براي نوروز نظافت كنند. هر اندازه كم در آمد باشند دست كم يك، تكه هم شده لباس نو، بخصوص براي كودكان تهيه مي كنند. سفره غذاي شب و روز نوروز و در حد امكان ساير شب و روزهاي نوروزي، نيز بايد رنگين باشد.

و بسيار موارد ديگر كه تدارك مقدمات همه و همه موجب رونق كار پيشه وران و بازاريابان و گردش چرخ اقتصاد جامع است بازارهاي نوروزي هميشه گرم و پرتپش است. آداب، باورها و اعتقادات رسم هايي كه در مورد نو ساختن زندگي به آنها اشاره شده، هميشه و هميشه، رونق بازار توليد و بده و بستان بازار را در پي داشته است. و دارد و از عوامل عمده در پويايي جشن نوروز است.

مهارت ها وسنت ها

بسياري از آنچه كه به مناسبت و براي نوروز ساخته و توليد مي شود، و بسياري از آداب و رفتارهايي كه در مجموعه رسم هاي نوروزي سنت شده است، آگاهي ها و تجربه هايي را به پشتوانه دارد، انتقال اين مهارت ها و تجربه ها، در چارچوب الگو ها و سنت هاي نوروزي به نسل تو خصوصيتي است كه در بستر سنت شفاهي انجام مي گيرد و مفهومي فراتر از ساختن چيزي و انجام كاري را دارد، « الگوي فرهنگي، است نماد و نشانه اي است كه بار فرهنگ را بر دوش مي كشد.

اين خصوصيت نوروز در سايه توليدات كلان و در نتيجه دست اندازي هاي بازار، به همه ابعاد وظايف خانواده، نسبت به گذشته كمرنگ تر شده است، اما هنوز زنده است و استمرار دارد.

از اين گونه است، ساختن وسايل بازي و بازيچه هايي همچون كمان و شمشير چوبين، پيكرك هاي سفالين و گلين كه تا چند سال پيش در بسياري از نقاط ايران معمول بوده و هنوز هم كم و بيش ديده مي شود. اين گونه اشياء شادي كودكانه بچه ها را برصفحه ذهنشان براي هميشه با ياد نوروز نقش مي اندازد، و به عبارت ديگر يكي از ابعاد استمرار سنت هاي نوروزي است.

همچنين است رسم ها و سنت هاي خاص نوروزي مثل پختن انواع شيريني هاي نوروزي و از جمله سمنو كه از اجزاي سفره هفت سين است و پختني اي آييني است كه ريشه ها و زمينه هاي كهن دارد. سمنو پختن مهارت و تجربه و آگاهي نياز دارد، و مراسم سمنو پزان عرصه اي است براي انتقال اين مهارت ها و تجربه ها.

همچنين است در مورد سبز كردن سبزه نوروزي و آرايش سفره ساعت تحويل سال وموارد ديگر، كه آداب و ريزه كاري هاي آن، هر يك مبتني بر تجريباتي است و عمدتا" زنان ميراث دار، نگهدارنده و انتقال دهنده آن هستند.

 

 

نوروز، در تاريخ و تقويم

يحيي ذكاء

جشن و شادي لازمه زندگي هر انسان طبيعي و اميدوار است. گذشته از آن، پرداختن به آغاز سال داراي معنايي است، معنايش آنست كه ما بدانيم سالي از زندگانيمان پايان يافته، سالي در آغاز يافتن است، سالي گذشته و سالي مي آيد از آن كه گذشته ياد كنيم و نيكي ها و بدي هاي خود را بسنجيم و براي آن كه مي آيد برنامه اي گذاريم و نيكي هايي را به انديشه گيريم پيداست كه اين كارها بايد با احساسات نيك و پاكدلانه و نيكخواهانه توام باشد، با شادي و اميدواري همراه بايد باشد.
درباره تاريخچه نوروز تا كنون سخنان فراوان گفته و نوشته اند كه بخشي از آنها افسانه هاي بي پا و كهن و مسخ شده بخشي نيز بيشتر درباره چگونگي برگزاري آيين هاي آن در دوره هايي گوناگون تاريخ ايران است و مي توان گفت، هنوز تجزيه و تحليل تاريخي مستند و جستجوي دانشي در انگيزه هاي پيدايش اين عيد بزرگ ايراني انجام نگرفته و ريشه هاي علمي و نجومي آن چنانكه بايد و شايد روشن نگرديده است. بجز ابوريحان بيروني و نويسنده نا معلوم نوروزنامه كمتر كسي درباره بنياد پيدايش نوروز انديشيده و تحقيق كرده است.
اما افسانه ها درباره پيدايش نوروز فراوان است از آن جمله : پرواز جمشيد در هوا، به مظالم نشستن او در نوروز آغاز گشتن آسمان، تجديد دين، ساختن تخت و تابيدن نور بر آن، گشتن فلك و برج ها، گردونه بلور جمشيد تخت جمشيد در برابر آفتاب بر گوساله نشستن جمشيد و از اين گونه مطالب كه اگر هم مبتني بر وقايعي بوده اند همه فراموش و مسخ شده، صورت خرافه و افسانه بر خود گرفته اند
ابوريحان بيروني در كتاب ( التفهيم لاوايل صناعه التنجيم ) در سبب نهادن نوروز مي نويسد نوروز چيست؟ نخستين روز است از فروردين ماه، زين جهت روز نو نام كردند زيرا كه پيشاني سال نو است. باز مي نويسد: اعتقاد پارسيان اندر نوروز نخستين آنست كه اول روزي است از زمانه و بدو فلك آغازيد به گشتن.
اما دركتاب نوروزنامه كه در اواخر سده پنجم هجري تاليف شده درباره منشائ نوروز و تحولات آن اشاره هايي دقيق و سودمند و مهمي آمده است:
نويسنده نوروزنامه مانند ايرانيان عهد باستان معتقد است كه در آفرينش حركت خورشيد در بامداد نخستين روز فروردين از اولين درجه برج حمل شروع شد و مي گويد: چون ايزد تبارك و تعالي بدان هنگام كه فرمان فرستاده كه ثبات برگيرد ( يعني خورشيد به حركت در بيايد. ) تا تابش ومنفعت او به همه چيزها برسد، آفتاب از سر حمل برفت وآسمان او را بگردانيد و تاريكي و روشنايي جداگشت و شب و روز پديدار شد و آن آغازي شد بر تاريخ اين جهان را پس از هزار و چهارصد و شصت و يك سال به همان دقيقه و همان روز باز رسيد ... چون آن وقت را دريافتند ملكان عجم از بهر بزرگداشت آفتاب را و از بهر آن كه هر كس اين روز را در نتوانستندي يافت. نشان كردند و اين روز را جشن ساختند و عالميان را خبر دادند تا هنگام آن را بدانند و آن تاريخ را نگاه دارند.
در جاي ديگر مي نويسد: چون كيومرث، اول از ملوك عجم به پادشاهي نشستو خواست كه ايام سال و ماه را نام نهد و تاريخ سازد تا مردمان آن را بدانند بنگريست كه آن روز بامداد آفتاب به اول دقيقه حمل آمد، موبدان را گرد كرد و بفرمود كه تاريخ از اينجا آغاز كنند و موبدان جمع آمدند و تاريخ نهادند.
در همين كتاب در سبب ايجاد نوروز مي نويسد: اما سبب نهادن نوروز آن بوده است كه چون بدانستند كه آفتاب را دو دور بود: يكي آنكه هر سيصد و شصت و پنج روز و ربعي از شبانروز، به اول دقيقه حمل باز آيد. ( ليك در سال بعد به همسان وقت و روز كه رفته بود، بدين دقيقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت، همي كم شود.) و چون جمشيد آن روز را دريافت نوروز نام نهاد و جشن و ايين آورد، پادشاهان و ديگر مردمان بدو اقتدا كردند.
باز در جاي ديگر نوشته است از اين تاريخ ( يعني از زمان نهادن تاريخ به دست كيومرث ) هزار و چهارصد سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردين و به برج نهم آمد ( در پادشاهي هوشنگ و تهمورث ) چون كبيسه نمي كردند، آغاز سال و نوروز تقريبا" در اين مدت نه ماه عقب افتاده بود ) چون از ملك جمشيد چهار صد و بيست و يك سال بگذشت ( 1461=421+1040 ) اين دور ( يعني دور اول از زمان تاريخ گذاري كيومرث ودور دوم از آغاز آفرينش ) تمام شده بود و آفتاب به فروردين خويش به اول حمل باز آمد ... پس در اين روز كه ياد كرديم. جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود كه هر سال چون فرودين نو شود، آن روز جشن كنند و آن روز نو دانند تا آن گاه كه دور بزرگ باشد كه نوروز حقيقت بود ( يعني نوروز حقيقي)
به هر حال نظر بيروني و نويسنده نوروزنامه درباره منشاء نوروز چنين است كه ايرانيان عقيده داشته اند كه پس از آفرينش زمين و آسمان و هر چه در آنهاست چندين هزار سال به حال سكون و بي حركت ايستاده بوده اند چون به فرمان اهورامزدا آغاز به حركت كردند، حركت خورشيد در آن هنگام از بامداد نخستين روز ماه فروردين يا روز هرمزد و از نخستين نقطه يا دقيقه يا درجه برج حمل بود ولي در سال بعد كه در آن روز و ساعت حركت كرده نتوانست به آن دقيقه برسد و ناچار آغاز سال از جاي خود تغيير يافت و عقب افتاد و هر سال در درجات برج ها به طور قهقرايي تغيير يافت تا در يك دور طولاني دوباره به همان روز و ساعت كه در آغاز حركت كرده بد باز آمد و  و اين مدت 1460 سال طول كشيد و نخستين كسي كه اين روز ( يعني نوروز حقيقي ) را دريافت كيومرث بود و آن را آغاز تاريخ تعيين كرد و دوباره دور دوم از بامداد روز هرمزد، از نخستين درجه برج حمل و روز اول بهار شروع شد.
علت گرديدن آغاز سال در درجه هاي مختلف برج ها و واقع شدن نوروز هاي همه ساله در روزهاي گوناگون به طور قهقرايي اين بود كه چون ايرانيان طول سال خورشيدي را 365 روز و 6 ساعت و 12 دقيقه حساب مي كردند، ولي به علت كبيسه نكردن چون با آن آشنايي نداشتند آغاز سال با نقطه اعتدال ربيعي هر چهار سال تقريبا" يك روز فاصله پيدا مي كرد . ناچار لحظه تحويل سال و نوروز يا روز هرمزد و ماه ها در برج ها و فصل ها مي گرديد چنانكه در دوران پادشاهي هوشنگ و تهمورث كه 1040 سال از تاريخ گذاري كيومرث گذشته بود، آغاز فروردين ماه يا نوروز در برج نهم بود و اين محاسبه تا اندازه اي درست است، زيرا در 1040 سال اگر ربع شبانه روز يا 6 ساعت تحويل خورشيد از نقطه اعتدال ربيعي دور افتار باشد، در طول اين مدت مي شود 6240= 6 * 1040 ساعت كه با تقسيم آن به 30 روز ( تعداد روزهاي ماه ) مي شود هشتاد ماه و بيست روز و اگر دقيقه ها محاسبه شود، به هر حال آغاز سال پس از آن مدت در داخل برج نهم قرار مي گيرد.
مي گويند: چون جمشيد در 1040 به پادشاهي رسيد، پس از 421 سال از سلطنت او يعني هنگامي كه 1461 سال از آغاز تاريخ كيومرثي گذشته بود، خورشيد سه باره در همان روز و همان ساعت كه به نقطه اعتدال ربيعي يا جايي كه در روز نخست از آنجا آغاز به گشتن كرده بود بازگشت يعني در نخستين دقايق و ساعت  بامداد هرمزد از ماه فروردين قرار گرفت و دور سوم آغاز شد و جمشيد نيز همچون كيومرث آن نوروز حقيقي را دريافت و جشن گرفت.
با علم به اينكه عقايد مربوط به آفرينش و سكون و حركت ستارگان و ماه و خورشيد و زمين و آسمان به آن صورت كه بيان شده اند، جز افسانه هايي بيش نيستند ولي در پرتو آنها چند موضوع براي ما روشن و آشكار مي شود كه چگونه توجه به مسايل نجومي و اختر شماري و ستاره شناسي و محاسبه حركات خورشيد و رصد ستارگان و دقت و ممارست در قضاياي مربوط به هيات و نجوم و گاهشماري از كهن ترين زمان ها در ميان ايرانيان معمول بوده و با دسترسي نداشتن به وسايل دانشي دقيق با رصد هاي ساده و ابتدايي به مسايل مهمي در گاهشماري پي برده بودند كه با اندازه گيري هاي زمان ما از لحاظ محاسبه طول سال خورشيدي حقيقي و تعيين محل و موقع دقيق آن در برج ها چندان تفاوت فاحشي پيدا نمي كند.
اما درباره داستان ها و افسانه هايي كه در منشاء ايجاد و نسبت دادن آن به جمشيد به پادشاه دوره هاي اساطيري ، بايد در نظر گرفت كه بدون شك در ذهن و خاطره مردم ايران زمين برخي پيشامدهاي تاريخي مهم وجود داشته است كه بر اثر گذشت زمان رنگ باخته و به صورت افسانه در آمده بوده است و بايد در علل به وجود آمدن آنها دقت و امعان نظر كرد و از لابه لاي آنها، حقايق تاريخي را بيرون كشيد و در پيرامون آنها انديشه به كار تا بشود به نتايج سودمند رسيد.
در اينجا لازم است يادآوري كنيم كه هر افسانه اي از چهار پايه به وجود مي آيد و شكل مي گيرد:

نخست، پيشامد و رخداد تاريخي بزرگ و مهمي كه نظر به اهميتش خاطره اش در ذهن مردم باقي مي ماند و سپس با گذشت زمان شكل افسانه به خود مي گيرد و شاخ و برگ هاي گوناگون مي يابد.

دوم: كساني كه در پديد آوردن و پيدايش آن پيشامدها دست اندر كار بوده اند.

سوم : مكاني كه اين پيشامدها در آن به وقوع پيوسته است.

چهارم: زماني كه داستان در آن رخ داده است.

سه پايه آخر همواره در معرض دگرگوني و جابه جا شدن و شكل عوض كردن است و چه بسا داستاني از كساني به كسان ديگر نسبت داده مي شود يا از مكاني ديگر نقل مي شود يا از نظر زمان پس و پيش برده مي شود ولي آنچه همواره ثابت مي ماند، هسته اصلي و مبناي پديد آمدن پيشامد است كه البته با شاخ و برگ هايي آرايش مي يابد و اگر آنها را از پيرامون آنها بپيراييم و افزوده ها را از دور هسته اصلي دور گردانيم بي گمان به حقيقتي خواهيم رسيد.
اكنون اگر با اين نظر در داستان هاي مربوط به جمشيد و نوروز بنگريم و آنها را تجزيه و تحليل نماييم، نتيجه هاي زير به دست خواهد آمد كه : بيگمان خاطره اي از علت بناي كاخ ها وايوان ها و تالارهاي تخت جمشيد در آن صفه در دامنه كوه رحمت در ذهن مردم ايران باز مانده بوده مي دانسته اند كه ميان بنياد اين معبد عظيم يا شهر آيين با برگزاري آيين نوروز و مهرگان كه هر دو جنبه كاملا" ملي و ديني و نجومي داشته ونيز گرد آمدن درباريان و بزرگان ايران زمين و كشورهاي گوناگون در اين محل مقدس ارتباطي وجود داشته و نيز خاطره هايي از مراسم تحويل خورشيد به برج حمل و رصد و تابيدن نخستين پرتو خورشيد در بامداد نخستين روز تابستان بزرگ و فرارسيدن سال نو اجرا مي گرديده است به يادها باز مانده بوده است. بدينسان با برقراري ارتباط ميان ساختن و پديد آوردن تخت جمشيد براي اجراي برخي مراسم و انجام دادن برخي محاسبات نجومي و رصد و اندازگيري هاي مربوط به وضع خورشيد درنوروز و مهرگان و برگزاري جشن ها و ايين هاي مخصوص به اين مناسبت ها و مربوط ساختن آن با واژه تخت و تابيدن خورشيد بر آن و نوروز گرفتن آن روز، همه روشن مي سازد كه اين داستان ها چگونه به وجود آمده اند و از كجا ريشه گرفته اند.
چون امروز ما مي دانيم كه مبناي تخت جمشيد يا صد ستون يا ( پارسه كه ) كي و به دستور چه كسي ساخته شده است بنابر اين بر ما روشن مي گردد كه چگونه داستان هاي جمشيد وسليمان و داريوش در هم آميخته و يك چنين افسانه هايي را پديد آورده است.
اكنون با توجه به ريشه اين داستان ها ، لازم مي نمايد كه جستجو كنيم آن نوروز تاريخي كه داريوش در بالاي صفه تخت جمشيد با آيين ويژه اي برگزار كرده و به علت اهميت و ارج خاصي كه داشت، خاطره اش در ذهن مردم ايران باقي ماند كدام نوروز و كي بوده است.
اما بايد پيشا پيش بدانيم كه نوروز يك عيد و جشن كهنسال و بسيار باستاني است كه از نياكان آريايي ايرانيان بدان ها رسيده ومسلما" پيش از زردشت نيز اين جشن برگزار مي شده است و شايد بتوان گفت كه آيين نوروز از سده هاي سيزدهم و چهاردهم پيش از ميلاد و حتي اوايل هزاره دوم پيش از ميلاد مرسوم بوده است. پس با اين پيشينه روشن مي گردد كه نوروز آن چنان كه پنداشته مي شود كه جشن ديني زردشتي نيست بلكه مربوط به زمان ( پوريو تكيشان ) ( پيش دينان ) بوده است از اين رو در اوستا نامي از نوروز برده نشده است ولي پس از اشاعه دين زردشتي در ايران و برقراري سال شماري و گاهشماري اوستايي در ايران زمين و تطبيق دادن ماه هاي هخامنشي و اوستايي با يكديگر جشن فروردگان كه عيد مردگان بود در پايان سال و دهه آخر ماه اسفندارمذ اوستايي برگزار مي دش، با جشن نوروز كه در آغاز ماه ( آدوكنيش) هخامنشي توام شده كم كم رنگ و بوي زردشتي به خود گرفت و به همين علت است كه تنها در برخي از كتاب هاي ديني دوران ساساني از اين جشن و برخي آداب مذهبي مربوط به آن ياد مي شده و در دين زردشتي به چنين جشن بزرگ و دير سال كمتر پرداخته شده است.
اما محاسبات بيروني و به تبع او نويسنده نوروز نامه با توجه به مبدا دور تاريخ گذاري كيومرث و با در نظر گرفتن طول سال خورشيدي كه مي گويند ايرانيان آن را 365 شبانه روز و 6 ساعت 12 دقيقه حساب مي كردند و با توجه به كبيسه نكردن سال ها در حال متعارف كاملا" درست است. يعني اگر در هر سال خورشيدي 6 ساعت از نقطه اعتدال ربيعي فاصله بگيرد، در يكصد سال 600 ساعت يعني بيست و پنج شبانه روز و در هر هزار سال 250 شبانه روز تفاوت پيدا خواهد كرد و اگر بخواهيم بدانيم 365 روز را در چه مدت پر خواهد كرد بايد براي اين كار تناسبي ببنديم و بگوييم در هر هزار سال 250 روز در چند سال 365 روز پاسخ خواهد شد :
سال 1460=250:365*1000 و اگر دقيقه ها را نيز محاسبه كنيم، آغاز دور بعد در داخل 1461 سال خواهد افتاد و اين همان رقمي است كه در نوروز نامه بدان اشاره شده و نوشته است: ( آن آغازي شد مر تاريخ اين جهان را و پس از هزار وچهارصد و شصت و يك سال به همان دقيقه و همان روز باز رسيد. چون آن وقت را دريافتند ملكان عجم از بهر بزرگداشت آفتاب و از بهر آنكه هر كس اين روز را در نتوانستندي يافت ، نشان كردند و اين روز را جشن ساختند و عالميان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاريخ نگاه دارند.
نويسنده نوروزنامه فرارسيدن نوروزهاي همه ساله را به نقطه اعتدال ربيعي و تحويل هاي سال هاي عادي را در ساعات و دقايق مختلف از شبانه روز را دور كوچك مي نامد ولي حركت خورشيد را در برج  هاي دوازده گانه و دوباره بازگشتن آن به جاي خود كه به حساب او 1461 سال طول مي كشيده است دور بزرگ نام مي دهد و فرقي ميان نوروز آغاز دور بزرگ و نوروز سال هاي معمولي مي گذارد و آن را نوروز حقيقت مي خواند كه روزي بسيار بزرگ و مقدس و مهم بوده و بنابر مفاد افسانه ها و داستان ها كيومرث و جمشيد و گشتاسب نيز همين نوروز ها را درك كرده بودند و درباره پرتو خورشيد چنين نوروزي است كه بيروني نوشته ( فرخنده ترين ساعات آن ساعات آفتاب است كه صبح نوروز فجر سپيد به منتها نزديكي خود مي رسد و مردم به نظر كردن آن تبريك مي جويند.
اكنون هنگام آن رسيده است كه بدانيم يك چنين نوروزي با اين خصوصيات يعني سالي كه حلول خورشيد به نقطه اعتدال ربيعي و نخستين دقيقه برج حمل در سر ساعت 6 بامداد نخستين روز ماه فروردين يا برابر هخامنشي ان ( ادوكنيش ) انجام گرفت تنها در سال 487 پيش از ميلاد به افق تخت جمشيد مي توانست اتفاق بيفتد و بس، زيرا با محاسبات دقيق قهقرايي و جدول هايي كه دانشمندان هيات و نجومي فراهم آورده اند معلوم مي شود كه در سال 487 پيش از ميلاد تحويل سال در روز 28 مارس به افق گرينويچ ساعت 2 و 39 دقيقه از نيمه شب گذشته و به افق تخت جمشيد كه حدود 3 ساعت و 21 دقيقه با آن فرق دارد، در سر ساعت 6 بامداد نخستين روز ماه ( ادوكنيش ) هخامنشي يا روز هرمزد فروردين ماه اوستايي اتفاق افتاده است. پس معلوم مي شود كه نوروز سال 487 پيش از ميلاد يكي از آن نوروزهاي حقيقي بوده كه كيومرث و جمشيد و گشتاسب آن را درك كرده بودند و داريوش نيز با محاسباتي كه دانشمندان و مغان آن زمان محاسبه كرده بودند در اين سال در تخت جمشيد كه از سي سال پيش براي تدارك چنين جشني ساخته شده بود دو سال مانده به پايان پادشاهي او انجام گرفته است و بدين سان پس از سالها و سده ها نوروز را در محل و موقع خود ثابت نگاه داشتند و از آن پس با معمول كردن كبيسه هاي يكصد و بيست ساله به انجام رسانيدند.
خوشبختانه وجود دوره هاي كبيسه هاي يكصد و بيست ساله، خود دليل بسيار متقن بر برگزاري نوروز در سال 487 پيش از ميلاد مي باشد زيرا ما چون كبيسه هاي دوران ساساني و شماره و ترتيب آنها را از تاريخ نمي دانيم با محاسبه قهقرايي ميتوانيم مبدا و سال برقراري اين گونه كبيسه گيري را بدست بياوريم كه همان سال 487پيش از ميلاد مي شود

 

منبع: noruz.ir